قتل هولناک پسر جوان به دست راننده تاکسی اینترنتی/ جسد را با بنزین آتش زدم
در مقابل یک دوئل عشقی راننده یک تاکسی اینترنتی نامزد سابق دختر موردعلاقه اش را به قتل رساند.
در مقابل یک دوئل عشقی راننده یک تاکسی اینترنتی نامزد سابق دختر موردعلاقه اش را به قتل رساند.
به گزارش عرشه آنلاین، اواسط بهمن سال گذشته با شکایت مردی، ماموران پلیس آگاهی تهران در جریان ناپدید شدن پسر او قرار گرفتند. پدر این جوان میگفت که او آخرینبار برای انجام کاری از خانه خارج شده اما دیگر برنگشته است.
ماجرا از روزی شروع شد که یک مسافرکش اینترنتی، عاشق دختری جوان شد و به خواستگاریاش رفت. آنها قرار بود با یکدیگر ازدواج کنند، اما وقتی پای نامزد سابق دختر به ماجرا باز شد، حادثهای رقم خورد که پایان مرگباری داشت. اواسط بهمن سال گذشته با شکایت مردی، ماموران پلیس آگاهی تهران در جریان ناپدید شدن پسر او قرار گرفتند. پدر این جوان میگفت که او آخرینبار برای انجام کاری از خانه خارج شده اما دیگر برنگشته و با گذشت چند روز از این ماجرا، احتمال میدهد که بلایی بر سرش آمده است. با اظهارات این مرد، ماموران اداره چهارم پلیس آگاهی تهران جستوجو برای یافتن پسر گمشده را آغاز کردند. در بررسیهای اولیه معلوم شد که او پیش از این به خواستگاری دختری رفته و با او نامزد کرده بود، اما به دلیل وجود اختلافات فراوان از یکدیگر جدا شده بودند. کارآگاهان سراغ دختر جوان رفتند، اما او مدعی بود که اطلاعی از سرنوشت جوان گمشده ندارد. کارآگاهان در ادامه تحقیقات متوجه شدند که جوان مفقودی آخرین بار سوار بر خودروی جوانی شده است که خواستگار این دختر بود. خواستگار این دختر جوان مسافرکش اینترنتی بود و آخرین مکالمه تلفنیاش با نامزد دختر انجام شده بود. پسر جوان بعد از دستگیری مدعی شد که از سرنوشت نامزد سابق دختر بیخبر است، اما در ادامه بررسیها مشخص شد که او به تازگی به خواستگاری این دختر جوان یعنی همان دختری که قبلا نامزد جوان گمشده بود، رفته است. این اطلاعات ماموران را به ماجرا مشکوک کرد و آنها به بازجویی از جوان مسافرکش اینترنتی ادامه دادند تا اینکه او روز جمعه گذشته اسرار ناپدید شدن جوان گمشده را فاش کرد. متهم در اعترافات خود گفت: «نامزد سابق دختر را به قتل رسانده و دختر نیز شاهد جنایت بوده است.» به این ترتیب دختر جوان نیز دستگیر و با اعترافات این دو متهم اسرار ناپدید شدن نامزد سابق دختر برملا شد.
متهم میگوید که مقتول رقیب عشقی او بوده و به همین دلیل تصمیم گرفته او را به قتل برساند. متهم به سوالاتی در مورد این پرونده پاسخ میدهد.
مقتول را از قبل دیده بودید؟
نه، نخستینبار مقتول را در همان روزی دیدم که قرار بود او را به قتل برسانم. البته میخواستم با او اتمامحجت کنم، اما ورق برگشت و تبدیل به قاتل شدم.
چه اتفاقی افتاده بود که میخواستید با او اتمامحجت کنید؟
چون مزاحم دختر مورد علاقهام میشد. من به خواستگاری دختر مورد علاقهام رفته بودم و قرار بود به زودی با یکدیگر ازدواج کنیم و میترسیدم که او به خاطر نامزد سابقش مرا رها کند. رفتم که آن پسر را ببینم و به او بگویم بیخیال این دختر شود، اما درگیر شدیم و ناخواسته او را به قتل رساندم.
از روز حادثه بگویید؟
از دختر مورد علاقهام شنیده بودم که مقتول خواستگار سابقش بوده و مدتی با یکدیگر نامزد شده بودند، اما عمر رابطه آنها کوتاه بود، چون به شدت با یکدیگر اختلاف داشتند. دختر مورد علاقهام برایم تعریف کرده بود که آنها مدام با هم درگیری داشتند و درنهایت نیز تصمیم گرفتند به رابطهشان پایان بدهند. از طرفی متوجه شده بودم که آن پسر همچنان به دختر مورد علاقهام زنگ میزند. برای همین تصمیم گرفتم با او قرار بگذارم و بخواهم که از زندگی ما بیرون برود. آن روز با دختر مورد علاقهام سوار بر خودروی پرایدم بودم که او به مقتول زنگ زد و قرار گذاشت. وقتی مقتول سوار ماشینم شد به سمت جاده ساوه حرکت و در یک جای خلوت توقف کردم. به او گفتم که دیگر مزاحم دختر مورد علاقهام نشود، حتی تهدیدش کردم، اما حرفهای او مرا عصبانی کرد و با هم درگیر شدیم. سپس از ماشین پیاده شدیم، در حالی که دختر مورد علاقهام داخل ماشین بود. درگیری ما به زد و خورد کشیده شد و بعد با چاقویی که همراهم بود ضرباتی به او زدم و جانش را گرفتم.
آن دختر در درگیری دخالت نکرد؟
نه، داخل ماشین نشسته بود و نگاه میکرد.
با جسد مقتول چه کردید؟
وقتی مطمئن شدم آن پسر فوت شده، جسدش را به سمت بیابانها کشیدم، از پشت ماشینم بنزین برداشتم و جسد را به آتش کشیدم.
در تمام این مدت، دختر مورد علاقهتان شاهد جنایت بود؟
بله و خیلی هم ترسیده بود. من همه این کارها را به خاطر عشقی که به او دارم انجام دادم، اما به عاقبت کارم فکر نکردم.
با آن دختر چطور آشنا شدید؟
من مسافرکش اینترنتی هستم. چند ماه قبل از قتل، او درخواست خودرو داد و من قبول کردم. از مقابل دانشگاهش سوار ماشینم شد تا او را به خانهاش برسانم. در بین راه درباره مسائل مختلف با هم صحبت کردیم و من از او خوشم آمد. از لحن صحبتهایش گرفته تا متانت و رفتارهای محترمانهاش. به همین دلیل فردای آن روز به آن دختر زنگ زدم و به او گفتم که عاشقش شدهام. از همان روز ارتباط ما شکل گرفت و حالا نمیدانم با توجه به آینده مبهم و تاریکی که در انتظارم است، او حاضر است به ارتباطش با من ادامه بدهد یا نه!...
ارسال نظر