اعترافات تلخ زن مشهدی/ فریب دوستی خیانتکار به زندگی من پایان داد
روزی که درپی سوءظن وارد محتویات گوشی تلفن همسرم شدم، چیزی نمانده بود که قلبم از حرکت بازایستد. باورم نمی شد همه پیام های عاشقانه به صمیمی ترین رفیق زندگی ام مرتبط بود و …
روزی که درپی سوءظن وارد محتویات گوشی تلفن همسرم شدم، چیزی نمانده بود که قلبم از حرکت بازایستد. باورم نمی شد همه پیام های عاشقانه به صمیمی ترین رفیق زندگی ام مرتبط بود و …
به گزارش عرشه آنلاین، زن ۴۰ ساله که مدعی بود مورد بی مهری و بی وفایی شوهرش قرارگرفته و اکنون آواره کوچه و خیابان شده است، درباره این ماجرای تلخ به کارشناس اجتماعی نجفی مشهد گفت:در خانواده ای بزرگ شدم که از نظر مالی در سطح متوسط جامعه بودیم و با فرهنگی سنتی و مذهبی زندگی می کردیم. به همین دلیل هم علاقه به ازدواجی سنتی داشتم تا این که وقتی دیپلم گرفتم «حشمت»به خواستگاری ام آمد.
او جوانی خوش اخلاق و خوش رفتار بود و به من هم مهر می ورزید. این عشق و علاقه تاحدی در زندگی ما موج می زد که گاهی مورد حسادت اطرافیان قرار می گرفتیم و در خوشبختی زبانزد فامیل بودیم. این محبت و مهر ورزیدن ساختگی و ظاهری نبود و ما از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتیم.
خلاصه زمانی که دومین فرزندم به دنیا آمد،«فرزین»هم به عنوان دوست خانوادگی وارد زندگی ما شد. او همکار شوهرم بود و زن زیبایی داشت. این معاشرت خانوادگی به جایی رسید که دیگر تقریبا«رزیتا»حجاب خود را نزد همسرم رعایت نمی کرد و خودش را صمیمی می دانست. حالا دیگر همه مسافرت ها و تفریحات خارج از شهر را با فرزین و رزیتا همراه می شدیم و به قول معروف«خانه یکی» بودیم. من هم به خاطر اعتمادی که به شوهرم داشتم هیچ گاه از رفتارها و پوشش زننده رزیتا در جمع خانوادگی ناراحت نمی شدم اما آرام آرام زمزمه های اختلاف خانوادگی بین رزیتا و فرزین شروع شد. او به نوع آرایش و رفتارهای همسرش اعتراض داشت و مدام او را نصیحت می کرد ولی گوش رزیتا بدهکار این حرف ها نبود تا جایی که بالاخره آن ها از یکدیگر جدا شدند و ارتباط ما نیز قطع شد.
ولی از حدود۲سال قبل آرام آرام متوجه تغییر رفتارهای «حشمت»شدم. او دیگر مانند قبل توجه زیادی به من نمی کرد و روابط عاطفی ما نیز هر روز بیشتر به سردی می گرایید. اما بازهم خودم را توجیه می کردم. با وجود این، سوءظن مانند خوره به جانم افتاده بود و احساس می کردم «حشمت»موضوع مهمی را از من پنهان می کند.
در یکی از روزها که «حشمت»برای خرید نان از خانه خارج شد، گوشی همراهش را در منزل جا گذاشت. من هم بی درنگ وارد محتویات آن شدم و با پیامک های عاشقانه ای برخورد کردم که نزدیک بود قلبم از حرکت بازایستد.دچار شوک بودم و باورم نمی شد که این پیام های عاشقانه بین او و رزیتا رد وبدل شده است! دستانم از شدت عصبانیت می لرزید که دیگر طاقت نیاوردم و ماجرا را با گریه و خشم و توهین برای حشمت بازگو کردم اما او موضوع را انکار کرد و مدعی شد هیچ رابطه غیراخلاقی بین آن ها وجود ندارد و تنها رزیتا مبلغی پول از او قرض گرفته است!
در عین حال حرف های او آن قدر نخ نما بود که هیچ وقت نمی توانستم این چرندیات را باور کنم. بالاخره وقتی «حشمت»سرکار رفت من هم با رزیتا تماس گرفتم و از او گلایه کردم که چرا زندگی مرا خراب کرده است. او هم با بی شرمی پاسخ داد:«من همسر عقدی حشمت هستم و او باید در کنار من زندگی کند!»
تازه فهمیدم که اعتماد بی جای من در معاشرت خانوادگی با او و همسرش، روزگارم را سیاه کرده است و فریب یک دوست خیانتکار را خورده ام. در همین حال وقتی شوهرم به خانه بازگشت و ماجرای تماس تلفنی را فهمید، مرا به بادکتک گرفت و از خانه بیرون انداخت. حالا هم سرگردان و آواره به کلانتری آمده ام تا راه چاره ای بیابم اما ای کاش …
با دستور ویژه از سوی سرهنگ محمدولیان(رئیس کلانتری نجفی مشهد) بررسی و اقدامات مشاوره ای در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری ادامه یافت.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
ارسال نظر