سرگذشت دختر جوان با ظاهر مردانه/ من دیگر زن نیستم

به خوبی می‌دانم که همسرم هیچ گاه از بودن در کنار من لذت نمی‌برد و حتی از نوع گفتار و رفتار من نیز راضی نیست، اما من با این وضعیت خو گرفته ام و نمی‌توانم رفتار‌های مردانه ام را کنار بگذارم چرا که.

سرگذشت دختر جوان با ظاهر مردانه/ من دیگر زن نیستم

 این‌ها بخشی از اظهارات زن ۲۱ ساله‌ای است که با چشمانی گریان به دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سجاد مشهد آمده بود تا راهی برای حفظ زندگی مشترکش بیابد. این زن جوان درباره ماجرای عجیب اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدرم یکی از تعمیرکاران حرفه‌ای خودرو است که مهارت خاصی در این حرفه دارد و به همین دلیل مشتریان زیادی به تعمیرگاهش مراجعه می‌کردند. در این میان برادر بزرگ ترم نیز درس و مدرسه را رها کرد و در کنار پدرم به تعمیر خودرو‌ها مشغول شد.

اکبر نیز مدتی بعد مانند پدرم این حرفه را به خوبی آموخت و کمک خرج خانواده شد، اما از حدود سه سال قبل پدرم که دچار بیماری‌های کهولت سن شده بود، کمتر به تعمیرگاه می‌رفت و برادرم دیگر خودش به تنهایی کار می‌کرد، به همین دلیل همه توجه خانواده ام به اکبر معطوف شده بود و برای او احترام ویژه‌ای قائل بودند. در این میان من احساس می‌کردم مورد بی مهری قرار گرفته ام و خانواده ام مرا نادیده می‌گیرند اگر چه من نیز به خاطر فداکاری‌های اکبر او را خیلی دوست داشتم و به برادرم افتخار می‌کردم که به تنهایی مسئولیت خانواده ام را به عهده گرفته است، اما نمی‌توانستم بی مهری‌های خانواده ام را تحمل کنم.

به همین دلیل تصمیم گرفتم مانند اکبر زندگی کنم و مهارت هایم را به رخ خانواده ام بکشم تا نیم نگاهی نیز به من داشته باشند. این بود که بیشتر اوقات به تعمیرگاه می‌رفتم و در تعمیر خودرو‌ها به برادرم کمک می‌کردم اگرچه اکبر مدام مرا سرزنش می‌کرد که به آن جا نروم و تنها درسم را بخوانم، ولی گوش من بدهکار این حرف‌ها نبود. از سوی دیگر برادرم شاگردی نداشت و از این که من می‌توانستم نقص فنی بسیاری از خودرو‌ها را برطرف کنم و او فقط هزینه تعمیر را دریافت کند خوشحال به نظر می‌رسید.

بیشتر بخوانید: ردپای موریانه کثیف اینستاگرام در زندگی طیبه

با وجود این، باز هم بهانه می‌گرفت که از وجود یک دختر در تعمیرگاهش خجالت می‌کشد و مورد تحقیر دیگران قرار می‌گیرد به همین دلیل تصمیم گرفتم تا در محل کار با پوشش کارگری و لباس‌های مخصوص تعمیرگاه حاضر شوم. حالا دیگر کلاه کشی بزرگی بر سرم می‌گذاشتم تا هم حجاب شرعی را رعایت کنم و هم کسی متوجه نشود که من دختر هستم.

مدتی بعد من هم به یک تعمیرکار حرفه‌ای تبدیل شدم و خیلی سریع خودرو‌های مشتریان را تعمیر می‌کردم. پدر و مادرم نیز اگرچه از ظاهر مردانه من نگران بودند و با این وضعیت مخالفت می‌کردند، ولی به خاطر این که در تعمیر خودرو‌ها کمک حال برادرم بودم پوششم را نادیده می‌گرفتند.

بالاخره کار به جایی رسید که رفتار و گفتار و حتی معاشرت هایم با دیگران مردانه شد به حدی که خودم را در قالب یک مرد می‌دیدم. حالا دیگر خود واقعی ام را فراموش کرده بودم و مشتریان نیز هیچ گاه نمی‌فهمیدند که من یک دختر هستم.

چنان در این شیوه زندگی فرو رفته بودم که نمی‌توانستم رفتار و گفتار مردانه ام را اصلاح کنم، اما این مشکل زمانی حادتر شد که سه سال قبل رامین به خواستگاری ام آمد. او اوضاع مالی خیلی خوبی داشت و به همین دلیل پدر و مادرم بی درنگ مقدمات جشن عقدکنان را فراهم کردند. هنوز به خودم نیامده بودم که پای سفره عقد نشستم. اگرچه آن روز توانستم نقش یک دختر را بازی کنم، اما امروز در زندگی واقعی ام نمی‌توانم رفتار و گفتار مردانه را کنار بگذارم و همه تلاش هایم در این باره بیهوده است.

از سوی دیگر به خوبی می‌دانم همسرم از زندگی مشترک با من لذت نمی‌برد. حالا به کلانتری آمده ام تا مرا یاری کنید.

 

دیگر رسانه ها

کدخبر: 18586

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت عرشه‌آنلاین هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت عرشه‌آنلاین هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

      ارسال نظر