دختر ۱۳ساله در دخمه شیطانی گرفتار شد
جوان افغان که در گروهی تلگرامی با دختری ۱۳ساله طرح دوستی ریخته بود، با همدستی چند نفر دیگر او را ربوده و به خانهای متروکه در قزوین کشاند.
جوان افغان که در گروهی تلگرامی با دختری ۱۳ساله طرح دوستی ریخته بود، با همدستی چند نفر دیگر او را ربوده و به خانهای متروکه در قزوین کشاند.
چند روز قبل مردی به دادسرای امور جنایی تهران رفت و از ناپدیدشدن دختر ۱۳سالهاش خبر داد. او با معرفی جوانی افغان بهعنوان مظنون به ربودن دخترش گفت: دخترم ۱۳سال دارد. مدتی قبل جوانی در یک گروه تلگرامی برای دخترم پیام فرستاده و به او پیشنهاد دوستی داده بود. دخترم اما به درخواست او جواب منفی داده بود و بعد هم ماجرا را برای من تعریف کرد. من هم وقتی از این ماجرا باخبر شدم شماره پسر جوان را که از اتباع افغانستان است گرفتم و با او صحبت کردم. گفتم دخترم سن کمی دارد و دست از سر او بردارد. در این تماس تلفنی پسر جوان حرفهایم را قبول کرد و گفت که دیگر به دخترم پیام نمیدهد. من هم حرفهایش را باور کردم و خیالم از این بابت راحت شد تا اینکه یک هفته بعد دخترم گفت که او دوباره پیام داده و این بار تهدید کرده است. دخترم گفت که جوان افغان گفته که چرا این ماجرا را برای پدرت تعریف کردی و تهدید کرده بود که بلایی بر سرت میآورم و یک روز بعد هم دخترم ناپدید شد.
با ثبت این شکایت شماره تلفن پسر جوان بهعنوان تنها مظنون در اختیار پلیس قرار گرفته و تحقیقات در اینباره آغاز شد. زمانی که مأموران به بررسی این شماره تلفن پرداختند معلوم شد که خط تلفن به نام مردی ایرانی است. او در تماس مأموران گفت: جوان افغان کارگر من است و در آبیک قزوین کار میکند. به این ترتیب صاحب خط تلفن نشانی محل کار این جوان را در اختیار پلیس قرار داد و مأموران برای یافتن دختر ربوده شده راهی آنجا شدند. آنها با محاصره خانه متروکهای که جوان افغان در آنجا حضور داشت عملیاتی ضربتی را اجرا کردند و با ورود به خانه دختر ربوده شده را آزاد و جوان افغان را همراه با ۲ نفر از دوستانش دستگیر کردند.با وجود اینکه همه شواهد و مدارک از ربوده شدن دختر ۱۳ساله حکایت داشت؛ اما جوان افغان مدعی بود که با دختر نوجوان دوست است و او به خواست و میل خودش به آنجا رفته است.
از سوی دیگر وقتی مأموران به تحقیق از دختر ربوده شده پرداختند او برخلاف ادعای جوان افغان ادعا کرد که ربوده شده است. او در اینباره گفت: نزدیک خانهمان بودم که مادرم با موبایلم تماس گرفت. گفتم نزدیک هستم و بهزودی به خانه میرسم اما ناگهان پسر جوان و دوستانش سر راهم قرار گرفتند و چاقو زیر گلویم گذاشتند و به زور من را سوار خودرویشان کرده و با خود بردند. آنها من را به خانهای بردند و شب نگه داشتند و صبح روز بعد به خانهای در آبیک قزوین بردند. چند ساعتی از انتقالم به آنجا نگذشته بود که خوشبختانه مأموران پلیس سر رسیدند و نجاتم دادند.براساس این گزارش، هماکنون ۳متهم در بازداشت بهسرمیبرند و تحقیقات برای روشنشدن پشت پرده واقعی این ماجرا ادامه دارد
ارسال نظر