«مهمان بختی» تاجیک درگذشت
استاد مهمان بختی نویسنده، شاعر و درام نویس شهیر تاجیک در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان، چشم از جهان فرو بست.
استاد مهمان بختی نویسنده، شاعر و درام نویس شهیر تاجیک در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان، چشم از جهان فرو بست.
محمد محمودی سخنگوی موسسه فرهنگی اکو از درگذشت استاد مهمان بختی در تاجیکستان خبر داد و افزود: این شاعر بزرگ تاجیک بدرود حیات گفت و دیروز در دوشنبه پایتخت تاجیکستان تشییع و به خاک سپرده شد.
وی گفت: استاد بختی دو دوره رییس اتحادیه نویسندگان تاجیکستان و شخصیتی مورد وثوق در این کشور بود، وی سال گذشته نیز یک عمل جراحی داشت که علیرغم پیشنهاد دبی و ترکیه برای انجام این عمل به دلیل علاقه قلبی ایران را برای انجام جراحی انتخاب کرد که با موفقیت انجام شد و دوره نقاهت کوتاه مدتی را پشت سر گذاشت.
استاد مهمان بختی نویسنده، شاعر و درام نویس شهیر تاجیک، عضو اتّفاق نویسندگان تاجیکستان (۱۹۷۲)، نویسنده خلقی تاجیکستان و برنده جایزه دولتی تاجیکستان به نام ابوعبدالله رودکی (۱۹۹۸) در سال ۱۹۴۰ میلادی در روستای «شل» ناحیه «غرم» (رشت کنونی) متولد شد.
وی فارغالتحصیل رشته تاریخ و زبان و ادبیات فارسی تاجیکی دانشگاه آموزگاری دوشنبه در سال ۱۹۶۳ میلادی و فارغالتحصیل دانشکده ادبی گورکی مسکو در ۱۹۷۵ میلادی بود.
از استاد مهمان بختی آثار متنوعی به نظم و نثر نشر یافته و پارهای از این آثار جوایز گوناگونی را از آن خود کرده است. سرودههای مهمان بختی از سال ۱۹۶۰ در روزنامهها و مجلههای مختلف تاجیکستان به چاپ رسیده است. وی برای کودکان نیز شعر و داستان نوشته است.
شماری از نمایشنامههای رئیس اتحادیه نویسندگان تاجیکستان، در تئاترهای دوشنبه و دیگر شهرها به روی صحنه رفته و برخی از آثارش نیز به زبانهای گوناگون از جمله زبان روسی ترجمه و انتشار یافته است.
پروفسور سرور بختی فرزند استاد مهمان بختی هم که از دیپلماتهای فرهنگی بلند پایه تاجیکستان است، قریب ۲۷ ماه ریاست موسسه فرهنگی اکو را در تهران بر عهده داشت که به تازگی ایران را به مقصد دوشنبه ترک کرده بود.
از سرودههای مشهور و دلانگیز استاد مهمان بختی که گویای عشق وی به ایران است، شعر مشهور «ایران» است:
از ازل تا به ابد قسمت من ایران است
که نشــانش پرِ سیمرغ و دل شیران است
همه گویند که ایران چه بزرگ است، بزرگ
این همــه در سخن و در خرد پیران است
تا ابد دشمنت ای کشور زیبا حتی
از بلندای مقام تو بسی حیران است
بخت بدبین که میان تو و من فاصلههاست
تخت سامان و قباد من و تو ایران است
دوستم قیمت همبستی و هم دستی دان
که همین روزی ما از فلک و دوران است
ره مهر من و تو میگذرد از راهی
کز بخارا و دوشنبه به دل تهران است.
ارسال نظر