زخم کاری به سینما | چه کسی نقشه عملیات انتحاری برای داریوش مهرجویی کشید؟

روزی محسن مخملباف در دوران تندروی هایش گفته بود که دوست دارم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم!

زخم کاری به سینما | چه کسی نقشه عملیات انتحاری برای داریوش مهرجویی کشید؟

رضا صائمی در یادداشتی در ضمیمه ادب و هنر امروز روزنامه اطلاعات نوشت: روزگار عجیبی است! روزی محسن مخملباف در دوران تندروی هایش گفته بود که دوست دارم به خودم نارنجک ببندم و مهرجویی را بغل کنم! 

اگرچه حالا او در مواضعی دیگر قرار گرفته، اما روزگار به گونه ای پیش رفت و سرنوشت جوری رقم خورد که مهرجویی منفجر نشد، اما سلاخی شد. به شکلی هولناک سلاخی شد. مرگی تراژیک که انگار فیلمنامه ای از سینمای کیمیایی است. با قصه ای ملتهب و آمیخته با چاقو و قتل و خون و ...

دردناک است دردناک، که قاتل این گونه فجیع به قتل کسی برخاسته که سرشار از شوق زندگی بود و زیستن را خیام وار، چه عمیق و شورمندانه روایت می کرد.

 نه قصد دارم و نه توانش را که به کارنامۀ مهرجویی بپردازم. کارنامۀ او آنقدر پربار و وسیع است که در این مجال اندک نمی گنجد. تنها به این اشاره می کنم و به این پرسش پاسخ می دهم که ما از سینما چه می خواهیم؟ فیلم اقتباسی خوب؟ گاو، دایره مینا، مهمان مامان.

 کمدی اجتماعی جذاب دوست داریم؟ اجاره نشین ها. فیلم روشنفکرانه را می پسندیم؟ هامون، درخت گلابی. سینمای زنانه؟ سارا، لیلا، پری و بانو. فیلم موسیقی محور؟ سنتوری و لامینور. 

او در هر ژانری که فیلم ساخته، رد چند اثر ماندگار و گاه شاهکار از خود به جای گذاشته است. مگر یک فیلمساز باید چند فیلم خوب بسازد که وقتی می خواهی خاطرات خوبت را در حافظه سینمایی ات مرور کنی، باید از فیلم های او عبور کنی. 

اگر او تنها یک فیلم «هامون» را هم ساخته بود، برای یک عمر اعتبار او کافی بود. 

فیلمی که انگار تاریخ مصرف ندارد که هیچ، مصرف تاریخی هم پیدا می کند. حتی مرگ تراژیک خود مهرجویی را می توان با ارجاع به آن، نشانه شناسی کرد. 

حالا بماند که او به نوعی منجی سینمای ایران بعد از انقلاب بود که فیلم «گاو»ش نگذاشت تا افراطیون دو آتشه، سینما را برای همیشه تعطیل کنند. 

گرچه او در این مسیر پرفراز و نشیب، همواره با حذف و ممیزی و سانسور مواجه شده و حتی گفته که مسیر فیلم سازی اش را سانسور تعیین کرده و حالا مسیر زندگی اش را ساطور قاتلان! درسال ۹۷ با او گفتگویی انجام داده بودم که گفته بود:

«من آن چنان که باید و شاید، از مسیر فیلمسازی ام در ایران راضی نیستم، برای این که دائماً در جنگ و جدال یا در معارضه با سیستم نظارت و سانسور بودم. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. بسیاری از کارهای من از «گاو» گرفته تا «پستچی» و «دایره مینا» و «مدرسه ای که می رفتیم» از یک سال تا سه سال توقیف بودند، یا سانسور شدند.

 جالب این که همین فیلم ها که بعداً اجازه اکران گرفتند، در فستیوال ها و جشنواره های مختلف داخلی و خارجی، جایزه گرفتند. اما همیشه این شبح سانسور و توقیف به شکل یک اضطراب درونی و آزاردهنده همراه من بود.

 بااین حال، چون کار من فیلمسازی بود، یاد گرفتم که هر وقت یکی از آثارم با توقیف یا مشکلی همراه می شد و به بن بست می خورد، سریع یک پروژه دیگر را کلید بزنم و فیلم دیگری بسازم. به نظرم بهترین راه گریز از اضطراب یا ملال های حاصل از توقف های کاری، شروع کردن کار جدید است.»

با این همه، حالا نه زمان بررسی کارنامه که ضرورت پیگیری پروندۀ اوست تا روشن شود چه کسانی با چه انگیزه ای به سینمای ایران زخم کاری زدند. حالا نه زمان تسلیت گفتن، که زمان محکوم کردن این اتفاق شوم است که  او نمرده، به قتل رسیده است.

 گرچه او میراث بزرگی برای سینمای ما به جا گذاشت، اما جامعۀ سینماگران در حال حاضر باید وارث خون او باشند و به دادخواهی بیندیشند.

درهمین گفتگو، او دربارۀ شرایط فیلمسازی در این زمانه گفته بود:«الان همه چیز در وضعیت بحرانی و عجیب و غریبی قرار دارد که هیچ چیز سر جای خودش نیست و نوعی سردرگمی و سرگردانی را در جامعه شاهد هستیم. به نظرم فرهنگ و هنر در این مواقع و شرایط سخت نمی تواند نقش و کارکرد اصلی خود را ایفا کند. سینما هم در این شرایط به قدری دچار مشکلات اقتصادی و کم بضاعتی می شود که نمی توان انتظار داشت به جریان سازی دست بزند.»

 

دیگر رسانه ها

کدخبر: 111504

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت عرشه‌آنلاین هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت عرشه‌آنلاین هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

      ارسال نظر